تیراندازی ممنوع| خاطره یک جانباز کرمانشاهی از سد دربندی خان
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بی شک تداعی خاطرات شهیدان، آزادگان و جانبازانی که جان، عمر خود و یا عضوی از پیکر خود را فدای آرمان های انقلاب شکوهمند اسلامی کردند، ما را برای ادامه دادن راهشان مصمم تر خواهد کرد.
در همین راستا روایتی خواندنی از «محمدرضا فهیمی» جانباز 50 درصد شیمیایی تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
چند روزی از بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم سفاک عراق می گذشت. تمام مدارس و مراکز درمانی منطقه باینگان و نوسود از مجروحین شیمیایی پُر بود. شهرهای مرزی منطقه نوسود و بخشی از عراق مثل حلبچه و دریای دربندی خان به تصرف ما درآمده بود و ما را که حدود سی نفر بودیم، جهت محافظت و پدافند سد دربندی خان و منطقه حلبچه اعزام کردند.
در محل مورد نظر مستقر شدیم و قرار شد شب ها برای نگهبانی به جزیره ای که داخل سد دربندی خان قرار داشت برویم. جزیره چیزی حدود سی متر با عراقی ها فاصله داشت و آن قدر نزدیک بود که تمام حرکات و رفت و آمد آن ها را زیر نظر داشتیم. عراقی ها امکانات و ادوات پیشرفته و زیادی جمع کرده بودند، در حالی که ما فقط سی نفر بودیم و مهمترین سلاح ما یک قبضه آر.پی.جی و یک قبضه مسلسل گرینف بود.
شب ها بعد از تاریک شدن هوا با احتیاط کامل به داخل جزیره که شبیه یک تفریحگاه بود، می رفتیم. به چند دسته تقسیم می شدیم و در اطراف جزیره نگهبانی می دادیم.
جالب اینکه حق تیراندازی هم نداشتیم. من و دو نفر دیگر از بچه ها به پست های نگهبانی سرکشی می کردیم. شب دوم، ساعت دو و نیم برای سرکشی رفته بودیم که صدای قایق های عراقی را در غرب جزیره شنیدم. یکی از بچه ها را فرستادم که از فرمانده کسب تکلیف کند. او دیر برگشت به ناچار به دوست دیگرم گفتم: تو همین جا بمان تا من سریع برگردم.
شرایط را برای فرمانده تشریح کردم. او تأکید کرد حق شلیک نداریم مگردر شرایط فوق العاده حساس، وقتی برگشتم اثری از دوستم نبود ولی یکی از قایق های دشمن خیلی نزدیک شده بود. من هم پناه گرفتم. عراقی ها اطراف را به دقت نگاه کردند و بعد قایق را روشن کردند و رفتند. به مرکز جزیره برگشتم. دیگر نیروهای خودی هم آن ها را دیده بودند. بعد از رفتن قایق های دشمن شروع به ساختن سنگر کردیم.
دشمن حدود 10 ساعت بعد جزیره را با تمام قدرت به توپ و خمپاره بست و وجب به وجب آن را کوبید. ما هم به ناچار بدون تیراندازی به دستور فرمانده جزیره را ترک کردیم. عراقی ها تا روی جاده آسفالت که حدود پنج کیلومتر بود، منور می زدند و با توپ و خمپاره ما را همراهی کردند. شانس آوردیم که زمین گل آلود بود والا تلفات ما زیاد می شد. فقط چهار نفر زخمی داشتیم.
روز بعد محل استقرار اصلی ما را پیدا کردند ولی چون توان رویارویی با ما را نداشتند، عصر روز دوم فروردین 1367 با یک فروند هواپیما استقرار ما را بمباران شیمیایی کردند. چهار نفر از بهترین دوستانم به شهادت رسیدند و بقیه نیز رهسپار بیمارستان شدیم.
انتهای پیام/